شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -پیشتازان شهادت
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
سرودی برای رضا خلیلی که شهادتش سرود جاوید است. ما همه پیشتاز شهادتیم (2) چون رضا رهروان شهادتیم (2) رهرو قلههای سعادتیم (2) براه حق دهیم جان ناتوان خود بود گواه ما یک شهید غرق خون بسیج ما بود بر علیه ظالمان که داده است خدا وعدهای به مؤمنان ما همه میکنیم جان فدا (2) بهر احیای دین خدا (2) گواه ما رضا داده جان براه حق براه ما بود مشعلی ز نور حق که میدهد به ما روشنی زنور حق (2) قسم به خون تو ای رضای غرق خون که میرویم همه جملگی براه تو (2) سرود(2) ای رزمنده رضا جان بردی...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
سرودی برای رضا خلیلی که شهادتش سرود جاوید است. ما همه پیشتاز شهادتیم (2) چون رضا رهروان شهادتیم (2) رهرو قلههای سعادتیم (2) براه حق دهیم جان ناتوان خود بود گواه ما یک شهید غرق خون بسیج ما بود بر علیه ظالمان که داده است خدا وعدهای به مؤمنان ما همه میکنیم جان فدا (2) بهر احیای دین خدا (2) گواه ما رضا داده جان براه حق براه ما بود مشعلی ز نور حق که میدهد به ما روشنی زنور حق (2) قسم به خون تو ای رضای غرق خون که میرویم همه جملگی براه تو (2) سرود(2) ای رزمنده رضا جان بردی...
خاطره ای از شهید فیروزی
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای الله مراد مقصودی خاطرهای از شهید خاکباز فیروزی از رزمندگان عزیز روستای خواجه جمالی نقل میکند: ایشان نیروی بسیار زرنگ و خوبی بود، موقعی بلند شد تا با آرپیجی به تانک دشمن حمله کند، تیر به بازویش خورد و مجروح شد، من به سراغش رفتم، دیدم به گونیهای سنگر تکیه داده و دارد گریه میکند. با او شوخی کردم، گفتم: عجب رزمندهای، حالا آمدهای بجنگی؟! تو که با یک تیر داری گریه می کنی، پس چطور میخواهی از...
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای الله مراد مقصودی خاطرهای از شهید خاکباز فیروزی از رزمندگان عزیز روستای خواجه جمالی نقل میکند: ایشان نیروی بسیار زرنگ و خوبی بود، موقعی بلند شد تا با آرپیجی به تانک دشمن حمله کند، تیر به بازویش خورد و مجروح شد، من به سراغش رفتم، دیدم به گونیهای سنگر تکیه داده و دارد گریه میکند. با او شوخی کردم، گفتم: عجب رزمندهای، حالا آمدهای بجنگی؟! تو که با یک تیر داری گریه می کنی، پس چطور میخواهی از...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید حسین دلیر
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد حسين دلير »
سال 1348 همزمان با سالروز ولادت سومین اختر تابناک آسمان ولایت، حسین بن علی(ع)، سرور شهیدان عالم، در یکی از خانوادههای مذهبی و متدین نیریز، فرزندی پا به عرصه هستی نهاد که به میمنت آن روز فرخنده، نامش را «حسین» نهادند. با این انتخاب امید داشتند تا فرزندشان راه سالار شهیدان را بپیماید و در روز محشر آنها را در محضر اهلبیت(ع) سربلند و آبرومند سازد. با این هدف بود که عشق حسین(ع) را در پیمانه وجودش ریختند...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد حسين دلير »
سال 1348 همزمان با سالروز ولادت سومین اختر تابناک آسمان ولایت، حسین بن علی(ع)، سرور شهیدان عالم، در یکی از خانوادههای مذهبی و متدین نیریز، فرزندی پا به عرصه هستی نهاد که به میمنت آن روز فرخنده، نامش را «حسین» نهادند. با این انتخاب امید داشتند تا فرزندشان راه سالار شهیدان را بپیماید و در روز محشر آنها را در محضر اهلبیت(ع) سربلند و آبرومند سازد. با این هدف بود که عشق حسین(ع) را در پیمانه وجودش ریختند...
زندگینامه جانباز سید صدرالدین ابطحی
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
سید صدرالدین ابطحی فرزند سید ابراهیم، در تاریخ 10/5/1341 در خانوادهای از سادات ابطحی، مذهبی و متدین در روستای دهمورد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را از طریق نهضت سواد آموزی فرا گرفت و همزمان به فعالیتهای کشاورزی در کنار خانواده مشغول گردید. برای گذراندن خدمت مقدس سربازی به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و پس از اتمام دوره آموزشی عازم میادین نبرد حق علیه باطل شد. در جبهه همراه با دیگر رزمندگان اسلام مردانه با متجاوزین...
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
سید صدرالدین ابطحی فرزند سید ابراهیم، در تاریخ 10/5/1341 در خانوادهای از سادات ابطحی، مذهبی و متدین در روستای دهمورد دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را از طریق نهضت سواد آموزی فرا گرفت و همزمان به فعالیتهای کشاورزی در کنار خانواده مشغول گردید. برای گذراندن خدمت مقدس سربازی به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و پس از اتمام دوره آموزشی عازم میادین نبرد حق علیه باطل شد. در جبهه همراه با دیگر رزمندگان اسلام مردانه با متجاوزین...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید فرهاد رضائی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ »
چه فرهادها مرده در کوهها چه حلاجها رفته بردارها همی گویم و گفتهام بارها بود کیش من مهر دلدارها خردادماه سال ۱۳۴۹، آنگاهکه دشتهای زیبای کوشکک، یکی از روستاهای آباده طشک، با ساقههای طلایی گندم تزئین میشد، وجود نورسیدهای زیبا محیط خانوادهای متدین و مذهبی را پر از شادی و طراوت کرد. نام او را فرهاد نهادند و عشق شیرین کربلا را همراه با قطرات شیر مادر در رگ و جانش جاری ساختند. از کودکی استعدادی فوقالعاده داشت. دوره ابتدائی...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ »
چه فرهادها مرده در کوهها چه حلاجها رفته بردارها همی گویم و گفتهام بارها بود کیش من مهر دلدارها خردادماه سال ۱۳۴۹، آنگاهکه دشتهای زیبای کوشکک، یکی از روستاهای آباده طشک، با ساقههای طلایی گندم تزئین میشد، وجود نورسیدهای زیبا محیط خانوادهای متدین و مذهبی را پر از شادی و طراوت کرد. نام او را فرهاد نهادند و عشق شیرین کربلا را همراه با قطرات شیر مادر در رگ و جانش جاری ساختند. از کودکی استعدادی فوقالعاده داشت. دوره ابتدائی...
کشک و کشیک
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانیکه شهید عباسعلی دهقانی فرماندهی یکی از دستهها را بعهده داشت. در یکی از روزها برای نهار رزمندگان ترید ( تریت ) کشک تهیه شده بود. پس از صرف نهار شهید دهقانی تصمیم میگیرد در دفتر خاطراتاش، خوردن کشک را در ناهار بنویسد. دفتر خاطرات را بر میدارد و شروع به نوشتن میکند، عنوان خاطره را "ترید کشک" انتخاب میکند. یکی از بچهها که کنار دست او نشسته بوده میخواند "تاکتیک کشیک" بلافاصله از سنگر بیرون رفته و...
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانیکه شهید عباسعلی دهقانی فرماندهی یکی از دستهها را بعهده داشت. در یکی از روزها برای نهار رزمندگان ترید ( تریت ) کشک تهیه شده بود. پس از صرف نهار شهید دهقانی تصمیم میگیرد در دفتر خاطراتاش، خوردن کشک را در ناهار بنویسد. دفتر خاطرات را بر میدارد و شروع به نوشتن میکند، عنوان خاطره را "ترید کشک" انتخاب میکند. یکی از بچهها که کنار دست او نشسته بوده میخواند "تاکتیک کشیک" بلافاصله از سنگر بیرون رفته و...
رویای شهادت
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای شریف شبانی از رزمندگان شهر مشکان نقل میکند که: قبل از شروع مرحله دوم عملیات روی خاکریز نشسته بودیم. بچهها با هم شوخی میکردند و بعضی از آنها میگفتند: شاید ما شهید شویم از ما دلگیر نباشید و ما را حلال کنید. یکی از برادرها به نام آقای حسین راحتی که خیلی شوخ طبع بود، گفت: بچهها من از این عملیات بر نمیگردم. به او گفتم: چطور فهمیدی، گفت دیشب خواب دیدم و مطمئن شدم که شهید میشوم!...
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای شریف شبانی از رزمندگان شهر مشکان نقل میکند که: قبل از شروع مرحله دوم عملیات روی خاکریز نشسته بودیم. بچهها با هم شوخی میکردند و بعضی از آنها میگفتند: شاید ما شهید شویم از ما دلگیر نباشید و ما را حلال کنید. یکی از برادرها به نام آقای حسین راحتی که خیلی شوخ طبع بود، گفت: بچهها من از این عملیات بر نمیگردم. به او گفتم: چطور فهمیدی، گفت دیشب خواب دیدم و مطمئن شدم که شهید میشوم!...
حاشیه عملیات طریق القدس
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات طريق القدس »
یکی از نکات در خور توجه و قابل تأمل حضور برخی از خانوادههای شهدای عملیات ثامن الائمه(ع) در این عملیات بود. آنها با اینکه کمتر از یکماه از شهادت عزیزانشان میگذشت در عین حال، مصمم و با روحیه، برای تداوم راه شهیدانشان و تقویت روحیه رزمندگان در این عملیات حضور پیدا کرده بودند. آقای حاج امانالله. زردشت، که فرزندش بهرام زردشت در تاریخ 5/7/1360 در عملیات ثامن الائمه(ع) به شهادت رسیده بود. همچنین آقای حاج احمد جمشیدی، عموی...
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات طريق القدس »
یکی از نکات در خور توجه و قابل تأمل حضور برخی از خانوادههای شهدای عملیات ثامن الائمه(ع) در این عملیات بود. آنها با اینکه کمتر از یکماه از شهادت عزیزانشان میگذشت در عین حال، مصمم و با روحیه، برای تداوم راه شهیدانشان و تقویت روحیه رزمندگان در این عملیات حضور پیدا کرده بودند. آقای حاج امانالله. زردشت، که فرزندش بهرام زردشت در تاریخ 5/7/1360 در عملیات ثامن الائمه(ع) به شهادت رسیده بود. همچنین آقای حاج احمد جمشیدی، عموی...
مرارتها و مشقت های عملیات والفجر ده
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات والفجر ده »
آقای محمد زاده در مورد مشقاتی که رزمندگان شهرستان نیریز در این عملیات متحمل شدند میگوید: بچهها اصلا" سنگر اجتماعی نداشتند، بلکه گودالی حفر کرده بودند و شبها در این گودالها، پلاستیکی روی خودشان میکشیدند تا کمتر خیس شوند و به این شکل استراحتی میکردند. از نظر غذا هم فقط غذای سرد مثل کنسرو و کمپوت داده میشد، آن هم شب هنگام ماشین تدارکات میآمد غذای سرد را تحویل میداد و بر میگشت. از نظر آب هم از آب...
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات والفجر ده »
آقای محمد زاده در مورد مشقاتی که رزمندگان شهرستان نیریز در این عملیات متحمل شدند میگوید: بچهها اصلا" سنگر اجتماعی نداشتند، بلکه گودالی حفر کرده بودند و شبها در این گودالها، پلاستیکی روی خودشان میکشیدند تا کمتر خیس شوند و به این شکل استراحتی میکردند. از نظر غذا هم فقط غذای سرد مثل کنسرو و کمپوت داده میشد، آن هم شب هنگام ماشین تدارکات میآمد غذای سرد را تحویل میداد و بر میگشت. از نظر آب هم از آب...
وحشت در صعود از نردبان متری
دانشنامه دفاع مقدس »
یکی از رزمندگان نقل می کند: اسفند ماه سال 1361 در اطراف شیراز مشغول آموزش نظامی جهت اعزام به جبهه بودیم. یکی از تمرینها و آموزشها بالا رفتن از نردبانی به ارتفاع 15 متر بود. بایستی از یک طرف آن بالا میرفتیم و از طرف دیگر پایینمیآمدیم. وقتیکه افراد به بالاترین قسمت میرسیدند؛ نردبان تکانهای شدیدی میخورد و آنها دچار ترس و وحشت میشدند. پاسداری که متصدی آموزش بود، در پایین ایستاده و بطور مکرر میگفت: یا الله...
دانشنامه دفاع مقدس »
یکی از رزمندگان نقل می کند: اسفند ماه سال 1361 در اطراف شیراز مشغول آموزش نظامی جهت اعزام به جبهه بودیم. یکی از تمرینها و آموزشها بالا رفتن از نردبانی به ارتفاع 15 متر بود. بایستی از یک طرف آن بالا میرفتیم و از طرف دیگر پایینمیآمدیم. وقتیکه افراد به بالاترین قسمت میرسیدند؛ نردبان تکانهای شدیدی میخورد و آنها دچار ترس و وحشت میشدند. پاسداری که متصدی آموزش بود، در پایین ایستاده و بطور مکرر میگفت: یا الله...